***حامد مرادمند جلالی***
سیر تحول و تکامل در جامعه مدرن طی چند سده اخیر،به شکوفایی و بلوغ مدنی خود می بالد. بلوغی که طی مسیر آرمان خواهانه و اومانیسم محورانه خویش ، همچون دوبازوی نردبان جهت سعود و شکوفایی تمدن امروزی نقشی انکار ناپذیر بازی کرده است.حال آنکه این تمدن بیشتر شاکله ای اقتصادی و صنعتی داشته است و در متن پیشرفتی توسعه گرایانه از جنبه اقتصادی در مسیری پر فراز و نشیب به افق های جدیدی از مفهوم مدنیت،انسان محوری ،دموکراسی،خرد ورزی و به تبع آن ها رفاه اجتماعی دست یافته است. این تصویر و تصور جدید از جامعه بشری ، حقوق بشری نوین و باز تعریف شده را می طلبد که در متن آن به ظاهر از استبداد،استعمار و تمامیت خواهی طبقه حاکم در راس، اثری دیده نمی شود.
به راستی از نقاط تاریک دوران جهالت تمدن بشری می توان به عصر برده داری و برده پروری نام برد که با تشکیل جوامع مدرن به شکل امروزی وبرقراری تشکلها،نهاد های مدنی،مبارزات سیاسی-فرهنگی و پویش احزاب رنگارنگ در قالب حاکمیتی خرد ورزانه، این نوع استعمار سالخورده به ظاهر دچار فروپاشی معنایی شده است.
اما آیا این دگردیسی در شیوه و نگاه سنتی به برده داری در نوع نگرش و تفاهم قدرتمندان و طبقه حاکم تغییری بنیادین و اثر گذار ایجاد کرده است؟ آیا برچیده شدن بساط خرید و فروش برده در بازار های عمومی،تغییری فاحش در نحوه قراردادهای معیشتی،اقتصادی،فرهنگی و سیاسی بین طبقات و قشرهای گوناگون جمعیتی به لحاظ مفهومی و ایجابی ایجاد نموده است؟ به راستی مرز معنایی و تفاوت مفهومی برده ای که در مایملک مالک به صورت شبانه روزی و دائم به خدمت در ازای سر پناهی امن و تامین نیاز های اولیه مشغول به فعالیت می باشد با کارگر ارزان قیمت روز مزدی که به عنوان چرخ دنده های شتاب صنعتی به پیشرفت اقتصادی و در نهایت به تبع آن قدرتمندی سیاسی در چانه زنی بین المللی توسط طبقه حاکمان،مشغول خدمت رسانی بی وقفه و محکوم به پذیرش یک جانبه است در چیست؟
شاید در ابتدا اینگونه به نظر برسد که برده داری سنتی با تصوری که امروزه از آن داریم پدیده ای مذموم و محکوم بوده است که توجیهی عقلانی نمی پذیرد.اما این نوع استعمار بشری امروزه نیز در قراردادهای اقتصادی به شیوه ای متبحرانه کمرنگ و نامحسوس تر اما در چهارچوب حقوقی مستحکم تر گریبانگیر طبقه فرودست است. طی چند دهه اخیر،کنشگران سیاسی و اجتماعی بسیاری در جهان،سعی در کانالیزه کردن و ایجاد ترتیباتی قانونی به جهت برقراری قراردادی دوسویه و منصفانه بین طبقه حاکم(( که لزوما دارای قدرت سیاسی درراس بوده یا نبوده باشد)) با طبقه ی فرودست داشته اند.
هرچند که غالبا بهره برداری های کلان سیاسی از این طرح و در خوانشی جدید، بر نگاه انسان دوستانه قدرتمندان به چگونگی تعبیر سود و زیان دو طرف این تعامل چربیده است اما در نگاهی گذرا تلاش تمامی عموم خیر خواهان به ساماندهی طبقه کارگر و ایجاد تشکلی از حلقه به گوشان مطیع فرمان منتهی شده است.
به گمان من اقتصاد تمامیت خواه دولتی یا توتالیتاریسم اقتصادی نمونه ای تئوریزه شده و مدون در قالب مفاهیم سیاسی و اقتصادی برجسته و دهان پرکنی بوده است که بیشتر از توجه به عافیت سیاسی ، معذورات و مقدورات طبقه داخلی بهره مند از قدرت در قبال برخورداری از پتانسیل خیل جمعیت فعال کار را در نظر داشته است و حداقل پاسخگویی جهت اغنای تصور سازی ها و مطالبات فرامعیشتی و آرمان خواهانه طبقه پایین دست را بر نمی تابد و بهانه تمامی تمامیت خواهان در طی این مسیر که عموما در غالب مکتبهای اعتقادی نیز می تواند جلوه گر باشد،توجیه هدف مقدس با هر وسیله ای بوده است.
تاریخ سیاه استثمار و برده داری خود گویای مشقت ها و رنج های بسیارانی بوده است که همچون چرخ دنده های دنیای صنعتی امروزدر مقیاسی کوچکتر اما ناعادلانه تر، تسهیل و تکریم حاکمان منفعت طلب خود را با روزمرگی و خدمتگزاری در ازای برخورداری ناقص ازتعهد ها و تضمین ها در راستای رفع نیاز های اولیه خود در نظر داشته اند و هرگز اجازه بهره مندی و حتی رویا پردازی در خواستهای ثانویه در جهت شکوفایی استعداد و طبیعت ذاتی ایشان تحت عنوان بشری هم سطح به این طبقه داده نشد.
هرچند که از نگاه طبقه حاکم و به ظاهر صاحب نفوذ و قدرت ، سرپرستی و زعامت از این قشر به تعبیر ایشان فرودست و کم مایه، خود منتی بزرگ و موهبتی انکار ناپذیر بوده است اما این مهم در عمق و ژرفای خود به جایگاه سازی غیر علمی و طبقه پردازی حاکمیتی از نوع بشردرجه اول و دوم برای عموم خلق دامن زده است و نقل و انتقال بشر نوع دوم “که گاها باجبر جغرافیایی زیستی همراه بوده است”به بشر برگزیده درجه اول، مستلزم صرف هزینه بالا و پرداخت تاوان می توانسته باشد که آن هم تنها در شرایط وضوابط خاص مدنظر خلق درجه اول امکان پذیر بوده است.
به گمان من امروزه نه تنها برده داری در معنای استثماری و استعماری آن از تمدن به ظاهر مدرن کشور های در مسیر توسعه و حتی صنعتی رخت نبسته ، بلکه با رویکردی نوین تنها رنگ و لعاب و شیوه بازپروری آن با تغییراتی سازگار محیط و اقتضای زمانه و احوالات اجتماعی-فرهنگی مردم به شکلی زیرپوستی و نامحسوس به عمل درآمده است و جالب آن است که این تغییر و شیوه بعد از قرنها چانه زنی و مبارزات مدنی وتشکیلاتی ، حول محور ایده آلیست انسانی نه تنها در جمیع جهات به نفع طبقه اکثریت فعال جامعه نچرخیده است بلکه با پوشش و نقشی از ایسم های تئوریزه شده منبعث ازمکتبهای دینی و غیر دینی ساخته و پرداخته خلاقیت نوع بشر،طبقه بالادست همدست باحاکمیت سیاسی را چالاک ترو پاسخ گریزتر نموده است و با پرداخت هزینه های اندک در قبال دریافت خدماتی ارزنده، با تابلویی تحت عنوان زیرلوحه مکتبی جهان شمول و گاها حتی اقتصادی از پاسخ گویی به پوشش سایر نیاز های موردنظر طبقه عام سرباز می زند.واضح تر آنکه قشر فعال به کار در جامعه ای عموما توسعه نیافته و شتاب زده که بعنوان ابزار انتقال به سمت صنعتی شدن اقتصاد وبهره وری صنعتی مشغول به فعالیت و خدمات رسانی است حتی درمورد نیاز های اولیه و معیشتی خود فارغ از بلند پروازی های آرمان خواهانه،تنها به قراردادی یک طرفه و بدون چانه زنی صنفی بسنده کرده است و جوابگویی برای بهبود شرایط متصور نیست.
- نویسنده : حامد مرادمند جلالی
Monday, 14 October , 2024